پیامدهای سیاسی حمله به بویراحمد

 

عبداله خان ضرغامپور تا حمله به بویراحمد علیا خان قدرتمند و بدون رقیب

محسوب م یشد، کسی جرأت مسابقه قدرت با او را نداشت به آسمان باج نمی داد، ولی

به دنبال حمله به بویراحمد علیا ناچاراً از مواضع قبلی عدول کرد و به قول محمود باور

تسلیم دولت شد. 1323 ش را باید سال افول قدرت عبداله خان نامگذاری کرد.

عبداله خان به لیل احساس خطری که برایش پیش آمده بود تلاش کرد به حکومت

نزدیک شود در اسفند 1323 ش، خود را به سرهنگ پارس تبار فرماندار نظامی بهبهان و

کهگیلویه معرفی م یکند به شرط آنکه فرزند پارس تبار و سناتور اسداله موسوی و

سردار امجد منصوری از بزرگان بهبهان را به عنوان گروگان در اختیار بویراحمد ی ها

قرار دهند. پس از این توافق عبداله خان وارد بهبهان گردید. بالاخره عبداله ضرغامپور

پس از چند سال یاغی گری و سرکشی و خلع سلاح پادگان سمیرم خود را تسلیم و

مطیع نموده و بدین ترتیب به غائله کوهگیلویه خاتمه داده شود.

به دنبال حاضر شدن به مقامات دولتی بهبهان، تلگرافی که مضمون آن عذرخواهی

و پشیمانی از گذشته م یباشد، برای نخست وزیر و مقامات کشور ارسال می کند و علت

نافرمانی شدن خودش را علیه حکومت تشریح می کند، چون حکومت به خواسته ایشا ن

توجه نکرد به اقدامات علیه حکومت روی آورد. تاریخ ایران فصل درخشان جانبازی و

جان نثاری عشایر ایران را خصوصاً طوایف کوه گیلویه در راه استقلال و حفظ

موجودیت کشور نشان م یدهد. پدران بنده همواره افتخار سربازی کشور را دارا بودند ،

اما بدبختانه سوء رفتار و نادانیهای بعضی مأمورین ، موجبات زوال و فنای ما را فراهم،

پدران و کسان اعدام و چندین سال بنده را با جمع زیادی عائله بدون مخارج در تهران

تحت مراقبت شدید شهربانی قرار داده، تا شهریور 1320 پیش آمد، به تمام وزارتخانه و

رجال دولت متوسل و آنچه استدعا کردم مقامات دولتی کمترین توجهی نفرمودند، به

جناب آقاسلطانی نماینده کوهگیلویه که از تمام کیفیات و حوادث زندگانیم مستحضر

بودند، توسل ایشان هم به نخست وزیر وقت، مرحوم فروغی مراجعه، مدتی هم به انتظار

مساعدت های ایشان متوقف، مرحوم فروغی حتی از پاسخ نامه آقای سلطانی خودداری،

گذشته از اینکه به عرایض بنده توجه نفرمودند، بنده را به دستور دولت زندانی کردند .

باز هم چندی به التماس ار دولت مشغول، بعد از آنکه به کلی مأیوس شدم به ناچار از

تهران حرکت و به محل خود آمدم، آنچه باز تلگراف عرضه داشتم، دولت های وقت

توجهی ابراز نفرمودند، با این مراتب متأسفانه حوادثی پیش آمده که موجبات

شرمندگی و ندامت این بنده را فراهم نمود .

این گفتار عبداله خان درست است که دولت پهلوی بر عشایر استان ظلم و ستم

کردند، پدر ایشان و خیلی افراد دیگر را اعدام کردند، ولی سؤال این است عشایر استان

و بویراحمد که این همه رنج و سختی را متحمل شدند سزاوار بود، عبداله خان پس از

بازگشت به تصرف خاک مردم بویراحمدعلیا و سایر جاها اقدام کند وآن مصیبت و

خونریزی را به وجود آورد؟

عجب پاداشی آقای خان به عشایر بویراحمد و استان داد .

تلگراف دیگری از طرف سران طوایف بویراحمد طرفدار عبداله خان به حکومت

مرکزی ارسال گردید که مراتب اطاعت و پیروی از فرامین حکومت را از سوی عشایر

بویراحمد اعلام می دارد و عبداله خان را هم به عنوان خدمتگذار به کشور و دولت

معرفی می نماید. سران امضاءکننده متعهد شده اند در صورت تمرد قابل تنبیه و مجازات

خواهند بود. دولت مرکزی در آن شرایط از تسلیم شدن عبداله خان بسیار خوشحال بود

چون کشور به وسیله متفقین اشغال شده و دولت مرکزی از بویراحمد و عبداله خان

وحشت داشتند.

در مقابل طرفداران عبداله خان، مخالفان بویراحمدی او به مراتب تعدادشان بیشتر

1324 ش، برای نخست وزیر مرتضی قلی بیات ارسال /1/ بود. تلگرافی در تاریخ 13

داشتند که رونوشت آن برای مجلس شورای ملی، ستاد ارتش، دکتر مصدق، سید

ضیاءالدین طباطبایی و روزنام هها ارسال گردید. در متن نامه اعلام شده که به دلیل

فداکاری بویراحمد علیا عبدال هخان به اجبارسر تسلیم به پیشگاه دولت فرود آورده

است. در قسمت دیگری ایلخان یگری عبداله خان را مردود دانسته و به مقامات دولتی

هشدار عواقب قضیه اعلام شد و در پایان نامه یادآوری کرده اند در صورتی که

عبداله خان مقام و ریاستی پیدا کند، بویراحمد علیا و باشت بابویی از خوزستان و بهبهان

جدا شده و جزء استان فارس گردد و به این طریق ایلخانی عبداله خان را دولت نادیده

گرفت او را خدمتگذار حکومت وانمود کرد که تقاضای تأمین نموده است.

تلگراف ارسالی به تهران که اکثریت سران بویراحمد آن را امضاء کردند

رفراندومی بود که مردم بویراحمد اعلام داشته، عبداله خان و کی نصیر و ملا ولی را در

مقام ریاستی ایل بویراحمد قبول ندارند و از زیاده خواهی و جاه طلبی معترض بوده و به

قیام مسلحانه علیه آنها اقدام کردند . در مقابل نیروهای دولتی و ملی خسروخان را

تقویت کردند به عنوان نمونه کامران میرزا جهانبانی فرمانده تیپ بهبهان گفته بود که

سیاسیت تیپ تقویت خسروخان است که بتواند کلک برادرش را بکند و خودش به

ریاست ایل برسد که مورد اعتماد ماست.

در همان وقتها کی بهرام همایونفر از طرفداران خسروخان بود،  به دلیل حرفی که کی علی ایزدپناه از فامیل ایشان به او

زد ناراحت شد و به نیروهای عبداله خان پیوست. کی بهرام گفت، قصد داشتم با یک

برنامه ریزی مهمانی حساب شده بسیاری از بزرگان از جمله خسروخان، مظفرخان،

آقامحمدتقی، منصورخان، اسکندرخان، کی علی و غیره را به وسیله گروه ملافریدون

تامرادی به کشتن دهم.

افرادی که باعث شدند توطئه خنثی شود، کی عبدالرحیم و کی اسفندیار آروین،

ملاغلام پورانصاری و ملااحمد خادمی بودند که با آگاهی یافتن از ماجرا در

ضرغام آباد مرکز عبداله خان، موضوع را از طریق پنهانی ملااحمد خادمی به

آقامحمدتقی و دیگران رسانید، این مهمانی قرار بود در سرپری دهدشت انجام گ یرد .

آقامحمدتقی خواهرزاده مشایخ ممویی و خویشاوند خانواده آروین بود . کی بهرام

گفت: پس از این قضایا در تنگنا قرار گرفتم و ما را به نزد کی عزیزاله عزیزی تبعید

کردند، گاوهای ما را با تفنگ زدند تامراد یها ما را تقویت کردند، تفنگ خودم را

کی علی و تفنگ کی سردار را هم بقیه گرفت . علی باز و علی جان نوکرها را تبعید

کردند. قمسور کاشیرخان اولاد میرزا علی، کی بهرام را از مرگ نجات داد...


"پرندوار"

مبحث غارت

  ساختار فرهنگی و ارزشی ایل، به عنوان یک مجموعه واحد در لابلای تار پودش، غارت به عنوان ارزش پذیرفته شده و میراثی است، که برای نسلهای بعد افتخار بود و به رخ رقیبان و مخالفان کشیده م یشد و برای آن قبیله غارتگر امتیاز و قدرت محسوب می شد، که بزن و بهادر هستند . اکثر مردان و خوانین نامدار عشایر استان، به ویژه بویراحمدیها دارای صفات غارتگری و توسعه طلب بودند و نیروهای ایل، طایفه، جوانان و ماجراجویان اطراف چنین افرادی جمع می شدند، که خواسته های آنها را برآورده کند. از راه جنگ و قدرت، قلمرو ایل و طایف هاش را گسترش دهد و از طریق غارت به تقویت مالی بپردازد، در غیر این صورت در مقابل رقیبان و دیگران ض عیف و بی هنر معرفی م یشدند. برای افرادیکه غارت م ی زدند آواز، شعر و سرود محلی در جشنها ومراسمات می سرودند. مثال عشایری که دارای نماد ارزشی و قدرت محسوب می شد. نه زنی می زننت، نه خوری می خورنت وقتی که غارت کنندگان از غارت برمی گشتند با ساز و دهل شاد یکنان، زن، مرد و جوان طایفه و ایل مورد استقبال قرار م ی گرفتند . پس از غارت بختیاریها، توسط خداکرم خان بزرگ، که در مسیر دهدشت بازگشت . یکی از نمونه های سرودهای محلی : دزک سرپری مابین دهدشت مُشتلق زنی یبوس خان اُمَه و دهدشت چه خش بی چهار نفر غارت برونی علی خان، کبوتر، حسن، طیفونی دیگ پسین سرگردنه زدوم تجاری قدباریک سرگوگ سفید بچه میاری موایسو ایرم غارت کِنم شهر سمیرم ورگشتن بوست ایکُنم غیر از بمیرم محلی ها می گویند : در آن دوران هرکسی دزدی و غارت نمی کرد به او زن نمی دادند. بقول ملارشید رستمی کدخدای تل زالی، در آن زمان اگر راجع به پسر کسی سؤال می شد می گفت: پسرم بزرگ شده می تواند با تفنگ به غارت برود . به قول ملا دهراب زنگوی: خدایا دل خش دنیای ناآرام . موانع تاریخی توسعه یافتگی در استان کهگیلویه و بویراحمد 138 علاوه بر اینکه غارت، یک ارزش ایلی محسوب م یگردید. سایر موارد که عامل و یا انگیزه های غارت را بوجود می آورد، باید در نظر داشت. معمولاً غارت ها در زمانی اتفاق م یافتاد، که حکومت مرکزی ضعیف م یشد و توانایی تسلط و کنترل بر امور امنیتی جامعه را نداشته باشد. از آنطرف دولتهای طاغوتی، عملکردشان در رابطه با مردم دوستانه نبود و دولت، دشمن ملت تقلی می گردید، از این جهت اعتباری نداشتند که در موقع ضعف، مردم در برقراری امنیت به دادشان برسد. در استان ما، متأسفانه در تاریخ معاصر سه بار زمینه غارتگری، جنگ افروزی پیش آمده است . یکی پس از پیروزی انقلاب مشروطه ( 1285 ش) که دنباله اش درگیریهای داخلی و جنگ جهانی اول و اشغال کشور، چنان دولت مرکزی را تضعیف کرد که در استان ما تا آخر سال 1309 غارتگری و گسترش قلمرو ادامه داشت، که مورد تصدیق محققان است. غارت پدیده مستقیم و ضعف حکومت مرکزی است در جامع های که غارت مشاهده گردد، قدرت مرکزی چنان ضعیف است که یارای مقابله با غارتگران را ندارد و یا هنوز حکمرانان حکومت، مسلط بر کار خود نگردیده اند و هنوز هم موفق نشد هاند که به جامعه خود سروصورتی بدهند . مورد دیگری، که عامل غارتگری بوده، حکوم تهای قاجار و پهلوی م یباشد، که اسناد آنها موجود است. برای اینکه ایلات و یا قبایلی که مخالف آنها محسوب می شد، تضعیف نمایند، حاکمان فارس به دستور کارگزاران قاجار، به خاطر اینکه آشوب و شلوغی راه بیندازند و حکومت نوپای مشروطه را تضعیف نمایند، کریم خان بویراحمدی را تشویق م یکردند، که ایلات استان و همجوار را ناامن و غارت نماید . کریم خان بویراحمدی، ایل لرکی بختیاری و رستم ممسنی، بهمئی و بویراحمد همچون، دیل واسپر را غارت کرد . میرزا محمدرضا ساداتی مشاورخان، جهت خوشحالی خان و قدرت او در کهگیلویه از شرق تا غرب بیت محلی را بیان کرده است: پازن تنگ چویل و بُزدیل اسپر زر بیدل مارگون با هم ایخرن بَر علاالدوله و شعاع السلطنه استانداران فارس، عامل تحریک خان بویراحمد بوده . غلام حسین خان غفاری که دور در تلگرافی که برای عی نالدوله نخست وزیر ارسال کرده چنین می نویسد عامل اصلی تحریک کریم خان در تهران و به ویژه علاءالدوله را می دانست و از قراری که تحقیقاً معلوم شد، این مسئله با اغوا و تحریک جناب علاءالدوله است. برای نمونه، به یک نامه تاریخی از کارگزاران قاجار در مورد تضعیف عشایر بوسیله حکومت اشاره می شود که بسیاری از حقایق و ناگفته ها را بیان می دارد.

"پرندوار"

"نبرد تامرادی و سادات" و غارت سرفاریاب


 
میرزاها  در دوران رضاشاه مردان
جنگی و نامی از جمله میرزا محمدکریم، میرزا عیوضی و میرزا عزیزاله و میرزا محمد
داورپناه داشتند و با ملا فرامرز یزدان پناه تامرادی روابط  دوستانه
و همکاری داشتند، چون میرزاها علیه دولت یاغی بودند، با گروه ملافرامرز متحد
شدند. در آن روزگار سنگر مقاومت و دست نیافتنی در منطقۀ دور افتاده و کوهستانی
لوداب در استان پس از واقعه جنگ تنگ تامرادی، ملافرامرز بود که مرکز همۀ یاغیان
بویراحمد محسوب می شد، همه دور او جمع شدند، از علی خان ولی خان
خواهرزاده هایش تا بابکانیها، ساداتیها، تامرادیها و ... ولی بین میرزاها و ملافرامرز
اختلاف و درگیری بوجود آمد. ملافرامرز در تلاش
بود که درگیری و جنگ بوجود نیاید، ولی سرانجام ملافرامرز کشته شد. مرگ ایشان
در ان دوران ضربۀ جبران ناپذیری بر مقاومت بویراحمد در مقابل دولت مستبد رضاشاه
وارد کرد، که پیامدش برای همه یاغیان و عشایر استان گران تمام شد، زیرا دولتیها هیچ
کاری از دست آنها در مقابل ایشان برنمی آمد . پس از کشته شدن ملافرامرز، یاغیها
پراکنده شدند و یکی پس از دیگری از بین رفتند. قراین و شواهد نشان م ی دهد که
کی نصیر بهادر در کشتن ملافرامرز با میرزاها مشورت و همکاری داشت، در روزهای
درگیری پس از کشته شدن ملافرامرز، میرزاها از کمک ملا فریدون بهادر تامرادی
برخوردار بودند راه را بر دسته ملافرامرز و علی خان ولی خان بستند .
دو نفر از دسته علی خان ولی خان و پسر ک لترکی از گروه ملافریدون کشته
شد، دو نفر ساداتی بی گناه هم کشته شدند، که اطلاعی از جریان نداشتند . کی اسد
بهادر برادر کی نصیر را هم ک یعلی خان ولی خان به
تعصب ملافرامرز کشتند . در هر حال میرزا محمدکریم داورپناه پس از کشته شدن
ملافرامرز، نزد سرهنگ زره پوش در منطقه علا بهمئی می رود، سرهنگ از او استقبال و
خلعت به ایشان داد، ده تفنگ و دو هزار فشنگ هم به ایشان دادند، به او گفته بود
بروید، خودتان را حفظ کنید تا من بیایم. پس از مدتی بعد سرهنگ پارس استوار، از
سادات و لوداب و سرفاریاب دیدار داشت، میرزاها حاضر شدند به عنوان اینکه
ملافرامرز را کشته اند، پاداش دریافت کنند. آنها را با سو گند دروغ به بهبهان بردند .
، یکی از اطرافیان سرهنگ زره پوش که با میرزا محمدکریم
دوست بود به ایشان گفته بود، دستور سرکوبی و اعدام شما از تهران آمده است.
مواظب باشید و حاضر نشوید، همین طور کوهی و مالی به سر ببرید .
میرزامحمدکریم موضوع را به میرزاعیوضی وبقیه گفته بود، که قضیه این طور است، من
می روم پیش سرهنگ و همینطور آنها را سرگرم می کنم، ولی شما حاضر نشوید، تا من
از بهبهان برگردم، ولی میرزا عیوضی حاضر و دستگیر شد. آقایان فخرالاسلام تقوی و
سیدعلی کاظمی و ملاصفدر تامرادی و بقیه را در بهبهان زندانی کردند، در یک روز
نفر از عشایر استان را در بهبهان در زیر پل یکجا تیرباران کردند. از جمله این افراد
میرزاعیوضی، میرزاعزیزاله، میرشا ه محمد و میرعبداله و میرمحسن کشاورز ساداتی،
حسن دبیقی، کی محمدقلی و رحیم علی قایدگ یوی، چهار نفر طیبی، علی ناز جلیل،
ملاصفدر تامرادی و... جزء همین اعدام شدگان بود. تعریف می کنند، میرزاعیوضی به
خانواده پهلوی فحش می داد، در زمانی که می خواستند آنها را اعدام کنند این واقعه در
سال ( 1318 ش) پیش آمده است . میرزا محمدکریم و میرزا محمد در زندان فوت
کردند. قرار بود، که آقایان فخرالاسلام تقوی و سیدعل یکاظمی را هم اعدام و به گچ
بگیرند، ولی به گفته منابع محلی، یک مرتبه هوا تاریک و شب لرزه شد. آقای شمسائی
بهبهانی به سرهنگ پارس استوار گفت: علت این زلزله این است که می خواهید این دو
سید را بکشید. سرهنگ از اعدام آنها صرف نظر کرد . این دو سید را رفیق و همکار
یاغیان علیه دولت محسوب می کردند. کی نصیر در اعدام و کشتن میرزا ها در بهبهان
دخالت داشت.
در هرحال با گذشت زمان شهریور( 1320 ش)، پیش آمد. میرزا یداله
داورپناه دوران نوجوانی را در کنار میرزاهای عمویش سپری کرد و شاهد درگیر یها و
جنگ ها بود و در این نزاعها شرکت می کرد. میراث دار و انتقام خون میرزاها را در دل
داشت. در آن شرایط روزگار، میرزایداله به عنوان یک چهره قدر و جنگجوی نامی
ظهور کرد و در جن گهای متعدد از جمله کل های سه تا دشت روم، بردیون، دستخر د،
آرو، شام براکون و غیره حضور داشت، نام شه رت او فراگیر شد . او متحد ملاولی
وعبداله خان محسوب م ی گردید . در جنگ دشت روم تعدادی زیادی از طرفداران
کی علی خان ولی خان را کشت. ایشان در آن روزگار تنها مرد جنگی ساداتی محسوب
می گردید که عده ای را هم دور خود جمع کرد، انتقام خون میرزاها را از حاجی مختار
دولتخواه داشت. علاوه بر آن مدعی بود که قلعه گرگیو، متعلق به ما
می باشد و باید حاجی مختار قلعه را پس بدهد. اکثریت ساداتی ها دور میرزایداله جمع
شدند، حاجی مختار احساس خطر می کرد، هیچ کاری از دست او برنمی آمد . حاجی
مختار دولتخواه و تعدادی از بزرگان ساداتی از جمله سیدعلی کاظمی
، میرزینل کشاورز با هم مشورت کردند که میرزایداله را از بین ببرند و چون
قدرتی نداشتند، دست به دامن ناصرخان طاهری و جلیل و بابکانیها شدند. سیداسماعیل
دولتخواه فرستاده ایشان نزد جلیل بابکانیها بود در آن تاریخ بویراحمد ( 1324 ش) دو
دسته بود: عبداله خان و ک ینصیر، ملاولی، تامرادی ها، کرملایی ها بابکانی، نرم آبی های
، طرفدار آقا شیروان، اولاد میرزالی ها طرفدادر کی بهرام همایونفر
کی خورشید ، آقایداله ارجمند ، میرزا
یداله داورپناه و... متحد و همگام بودند.
خسروخان ، آقامحمدتقی، حاجی مختار، نرم آبی ها طرفدار
آقانصراله، اولاد میرزاعلی طرفدار ک یعلی ایزدپناه، طاس احمدی ها به رهبری کی فرج اله
عزیزی، ملاعلی و آقاحسن جفتا، حاجی سی فاله فروزان ، آقا جلونیک پی،
حاجی بیژن منصوری، محمدحسی ن خان و ناصرخا ن طاهری، ملاغلامحسین، کاخان
احمد، ملاسیاوش باقری، ملابهمن کریمی و کی آلا قلی جهانبازی متحداً عمل
می کردند. البته این دست هبندی ها متغیر بود و بر اساس مصالح و منافع طرفین به ویژه
خانها قالب ها عوض م یشد. حسینقلی خان رستم، مظفرخان آرویی، منصورخان، باشتی
و دولتی ها از خسروخان و محمدحسین خان و متحدان آنها در مقابل عبدال هخان کمک
و یاری م یرساندند. در هر حال حاجی مختار دولتخواه که در مقابل میرزایداله ناتوان
بود، از متحدانش در خواست کمک م ینماید. علاوه بر آن میرزایداله به دلیل شرکت
مؤثر در جن گهای قبلی بویراحمد و اتهام کشتن افراد نامی، همچون آقاجنگیر نر مآبی
جمع زیادی کینۀ میرزا را به دل داشتند و منتظر فرصتی بودند که از میرزایداله انتقام
بگیرند. حاج سیدمختار شکست خورده و کشته داده بود، میرزایداله به فکر یکسره
کردن کار او بود سید برای دفع میرزا کوشید دست به دامن این و آن شد استمداد کرد
اما کسی جرأت درگیر شدن با میرزا یداله را نداشت.
اکثریت طایفه ی ساداتی به دور
میرزا یدالله جمع شده و قدرت او در حال روزافزون گسترش می یافت و حاجی مختار
کاری از دستش ساخته نبود. به ناچار حاجی مختار یک جلد قرآن مجید را با نامه برای
ناصرخان و سران بویراحمد علیا فرستاده بود، به دنبال این درخواست ها در بهار سال
1324، قشون بویراحمدعلیا به رهبری ناصرخان طاهری با اصل غافلگیری شبانه
وارد منطقه سرفاریاب شدند، حاجی مختار دولتخواه و هوادارانش با قشون ملاقات
کردند و رایزنی لازم را انجام دادند. به گفته ی آقا قباد راد که از غارتگران بود حاجی
مختار پیشنهاد داد مندون زیلایی را غارت کنید ولی ساداتی ها را غارت نکنید و همه آبادی های طرفدار میرزا یداله را جمع کرده و بیاورید در قلمرو گرگیو تا آنها را جریمه
و تنبیه کنم. افراد دس تکش شناسایی محل و آبادی میرزایداله و دیگران را م یدانستند،
به همراه قشون حرکت کردند، آبادی میرزا و توابعش در مندان، پشت چنار و اطراف
پراکنده بودند.
 عده ای اطراف منزل میرزایداله
انتخاب شدند که بیشتر جلیل ها بودند از جمله ملاغلا م حسین، آقاکهیار، کاآنی،
کاکردی انصاری، کاغلامعلی ، کااحمدخان
، علی باز کاشهباز، سردار سعادت، آقاجهان دارا، دهراب ظهرابی، آقاامان الله
خیزات و غیره دور آبادی میرزایداله را در آب موردک بستند، آقاولی راد
آقایداله دارفرین، ایمورباقرزاده ،  کی ابوطالب قائدی
شیخ محمدرضا انصاری و شیخ افضل مردانی، جان محمدقایدگیوی، ملا
علی محمد محمدی، غفارقایدگیوی و غیره که در حدود 25 نفر بودند دور آبادی
میرزاخانی جهانتاب را در آب چنار پاده محاصره کردند. میرزینل و میرفرج اله کشاورز
دستکش آبادی میرزا خانی بودند. کاجعفر سعادت و کاعل یکاظم جلیل رهبری غارت
مندون را به عهده گرفتند. تعداد تفنگچی ها 35 نفر و در حدود 80 نفر جمع چوبکی و
تفنگچی بودند. ملا رادعلی و حسین علی دشمن زیاری، ال ه نظر بادلونی، سیدکاظم
کاظمی و تعداد زیادی از ساداتی ها همراه قشون غارت گر بودند . منابع محلی گفتند
حتی ظروف بزرگ ماست را ساداتی ها ریختند و آنها را به غارت بردند.
در حالی که قشون شبانه با اصل غافلگیری به طرف مقصد م ی رفتند، چون
کلو(ملخ) آمده بود عد های شب رفته بودند که کلو بگیرند، به قشون تصادفاً برخورد
کردند و فریاد آ ن ها بلند شد، هی گرگ خورد و آباد ی ها را خبر کردند . ابتدا
میرزاظفر داورپناه کشته شد. آنهایی که منزل میرزایداله را در محاصره داشتند، منتظر
بودند که میرزا بیرون بیاید و او را بکشند، ولی میرزا به آرامی از زیر بهون و از میان گله
گاو و گوسفند بیرون رفت و افراد محاصره کننده متوجه نشدند. حاجی مختار به قشون
گفته بود، اگر شب میرزایداله را کشتید کاری کردید در غیر این صورت کار مشکل
خواهد شد، در هر حال با فرار میرزا از صحنه شکارگاه، محاصر هکنندگان منزل ایشان
به وحشت افتادند، چون سابقه هنر و توانایی میرزا در صحنه جنگ را دیده و شنیده
بودند لرزه بر اندام آنها افتاد.
میرزایداله و میرشرم تاله و میرزاعبدال به اضافه یک جوان تو ربه ی
فشنگی بردار بنام میرزا فر ضاله در گرتُل قوچی مستقر شدند و توانستند جلوی غارت
را بگیرند و تا تپه گلیزدون همراه و ناظر حرکت قشون دشمن بودیم . میرزاخانی
جهانتاب و شیخ احمدعلی، شیخ لهراس ممویی، عل یاکبرساداتی در ریشه کوه نیر در
شرق قشون مقاومت می کردند، در همین زمان ریش سفیدان ساداتی از جمله
میرمحمدباقر و میرعلی یاس ابراهیمی آمدند و از میرزایداله خواستند که شما از جنگ
فاصله بگیرید، چون غارت برگشت داده شد و دیگر نمی توانند غارت را حرکت
بدهند. میرزا م یپذیرد. در همین لحظه میرمحمدجعفر دستلاف خبر کشته شدن برادرش
میرزا ظفر را به او می دهد و سفارش م ی کند او را ببرید در امامزاده شاهزاده محمد
خاک بسپارید، ما که فعلاً درگیر جنگ هستیم. به گفتۀ میرشر مت اله داورپناه که از
همراهان میرزا بود، گفت : بنده پیشنهاد دادم که مازۀ کره در سم ت جنوب غربی
سرفاریاب را بسته و با قشون مهاجم بجنگیم، میرزا قبول نکرد، گفت: چون تفنگ چی ها
در کنار کوه نیر هستند به آنها پیوسته و سرزرد و تنگ نالی را بر قشون مهاجم بسته
شود، بعد از این صحب تها به راه افتادیم . میرزا چشم او آن روزها درد داشت، جلو
حرکت م یکرد، تفنگ او در اختیار میرزاعبدال بود و آزاد به جلو راه م ی رفتیم که
ناگهان در گندمزاری با چند نفر روبرو شدیم . میرزاعبدال تفنگ را برداشت و فرار
کرد، میرزا دنبال او بود که ناگهان صدای تیر بلند شد، بالای سر او رفتم و دست و پای
او را کشیدم و گفتم دیگر فوت شده است و رفتم. اگر می دانستم که امکان دارد زنده
بماند او را م یبردم و از منطقه دور م ی کردم . افرادی که در آن صحنه به میرزایداله
تیراندازی کردند، کاآنی محمدی، کاکردی انصاری، کاغلام علی حسین زاده، کامختار
احمدی می باشند. مهاجمان در ابتدا میرزا را پیدا نکردند، تا اینکه یه وسیله یک کشاورز
خبر تیر خوردن میرزا به حاج مختار و قشون داده شد. حاجی مختار در ابتدا که شنیده
بود میرزا رفته است تب کرد و دائماً م یگفت: همه را می کشد ولی قشون او را به صبرو
بردباری دعوت می کردند که ما هستیم و نگران نباشید . به گفته ی منابع محلی در
هنگامی که هنوز خبری از کشته شدن میرزا نبود و قشون در اطراف قلعه ی گرگیو
استراحت می کردند حاجی مختار گفت : قلدر عشایر بویراحمد است و قلدر بویراحمد
جلیل بابکانی ها می باشند. شما نخواستید که میرزا یداله را بکشید، در همین هنگام آقا
یداله دارفرین با پرخاشگری به حاجی مختار گفت : مثل اینکه منت می گذارید . نیکی
شما چه بود و بد میرزا یداله چیست؟ (اشاره به نقش حاجی مختار در کشتار بابکانی ها
در کوه سیاه) زبان به تهدید گشود و دست به اسلحه برد ولی اطرافیان او را گرفتند.
در هر حال میرزایداله را به چوب بسته و به منزل آقای فخرالاسلام
تقوی بردند .
قرار بود جلیل ها میرز ا را با
وجودی که زخمی بود، به دستور حاجی مختار بکشند. جلیل ها می گفتند، ما خودمان او
را زدیم حالا م یخواهیم او را بکشیم. کاخان احمد جلیل مردی دور اندیش و از کشتن
میرزا ناراضی بود، زیرا میرزا یداله بازوی قدرتمند ملاولی پناهی بود که پسرش مرحوم
ملا جان محمد جلیل داماد آن ها محسوب م یگردید . از
ورود قشون به سرفاریاب کاخان احمد جلیل مخفیانه به آقا ولی راد و آقا یداله دارفرین
پیشنهاد داد که میرزا یداله را نکشید زیرا او با حاجی مختار اختلاف دارد و اگر کشته
شود حاجی مختار دیگر حاضر به امتیاز دادن به ناصرخان نمی باشد . کاخان احمد
موضوع کشتن میرزا را به بابکانی ها (ملاعلی جفتا) اطلاع می دهد . بابکانی ها اعتراض
کردند رضاخون یها از روی ناراحتی قهرکردند ولی آنها را برگرداندند به ویژه آقا
یداله دارفرین با فریاد تهدید به جنگ کرد . میرزا مدت ها نزد خانواده ملاعلی شاه
رضاخونی بود. کانصیرپژو که خودش از مهاجمان بود گفت: ما بابکانیها قسمت گروه
ملافریدونی و ترکها و ملاعلی شاه به جنگ نرسیدیم، زمانی رسیدیم که غارت آمده
بود در زمین های کشاورزی روبروی قلعه گرگیو ...
میرزا یداله با ما رضا خون یها احوالپرسی کرد به قول آقا قباد دارفرین میرزایداله از
رضا خونی ها گلایه کرد و گفت: چرا در کشتن من شرکت کردید؟ من به شما خدمت
کردم، ولی با جلیل ها خود داری کرد. چون می دانست که جلیل ها او را زدند. بابکانی ها
از کشتن میرزایداله ناراضی بودند، به گفته ی آقا قباد راد ملا علی جفتا و تعدادی از
بابکانی ها رفتند بالای سر میرزا یداله ، ملا علی او را صدا زد، او چشم را باز کرد . ملا
علی به او گفت : ما بسیار تلاش کردیم که شما کشته نشوید، میرزا یداله گفت : نان و
نمک زیاد با هم خوردیم، کاری به خودم ندارم، اما انتقام میرزا ظفر را از ... بگیرید
اگر امکان پذیر شد. آقا کهیار خوبانی به بابکانی ها گفته بود سعی کنید میرزا یداله کشته
نشود. پس از مدتی میرزایداله را به قلعه گرگیو بردند زیر نظر حاجی مختار دولتخواه
قرار گرفت. مادر میرزا بی هاجر که زنی بزرگ و از خانواده ملا کلبی دشت موری
بود، از حاجی مختار خواست که میرزا ظفر کشته شد و میرزا یداله همین وضع را دارد
او را به ما بدهید، تا ببینیم چه م ی شود . ولی حاجی مختار قبول نکرد . مهاجمان از
شخصیت مادر میرزا یداله یاد می کنند.
طبق نوشته مکتوب آقایان اردشیر و منصور کریمی جلیل، در زمانی که گروه
ناصرخان جهت رفتن به سرفاریاب نیروی جنگی فراهم م یکردند، ملا سیاوش باقری و
ملابهمن و ملا احمد کریمی با رایزنی و مشورت تیره حسنی به آنها گفته بودند، که ما
شرکت نمی کنیم و حاضر نیستیم یک دشتموری از بین برود ، ولی یک روز پس از
اینکه تفنگ چی ها روانه سرفاریاب شدند، 20 نفر تفنگ چی از تیره حسنی جلیل به
رهبری ملا احمد کریمی به مقصد سرفاریاب حرکت کردند، به این منظور
که از کشتن میرزا یداله جلوگیری شود. ولی آنها زمانی م یرسند که میرزایداله زخمی
و میرزا ظفر کشته شده بود. میرزا یداله سؤال م یکند که ملا بهمن و ملا احمد همراه
شما هستند، ملا احمد جواب می دهد، میرزا یداله تنها جلیلی را که با او صحبت می کند
ملا احمد م یباشد، میرزا می گوید که ککا جلیلی و پسکو ( پشتکوه ) آمدید که مرا
بکشید. ملا احمد می گوید، ما آمدیم که مانع کشتن شما بشویم ولی دیر رسیدیم و
کاری است که پیش آمده است. گفتار فوق مورد تصدیق فرزند و برادر میرزا یداله
بوده است. طایفه جلیل از تیره دشت موری بویراحمد است.
میر شرمت اله داور پناه گفت: پیشنهاد من این بود که میرزا را شبی که در منزل
آقای فخرالاسلام تقوی بود برباییم، ولی رفقا قبول نکردند. کانصیر به نگارنده گفت :
من و مرحوم مشهدی درویش جبار نژاد نگهبان میرزا یداله بودیم ملاعلی
به ما گفت : پیغام برای میرزا علی محمد داورپناه و آقا حیدر
بهره بر داده ام که بیایند و میرزا را ببرند ولی کسی نیامد و ما خیلی منتظر
بودیم. به گفته آقا ولی راد، ناصر خان طاهری که رهبری قشون را به عهده داشت
خواجه محمد شفیع حکیم محلی را خواست که میرزا یداله را درمان کند. ناصرخان به
خواجه گفته بود، هر چه بخواهید به شما می دهم ولی میرزا را خوب کنید . خواج ه
گفته بود، میرزا خوب می شود ولی عسل برایم فراهم کنید. میرزا در زمانی که زخمی
وتحت نظر حاج مختار در گرگیو بود، افرادی با او صحبت می کردند در مورد حوادث
قبلی از جمله ملا غلام حسین در مورد کشتن آقا جنگیر نرمابی که دایی اش بود گفتگو
کرد. میرزا از کشتن ایشان اظهار بی گناهی کرد. میرزا به قول منابع محلی تا هفده روز
زنده بود به احتمال داروهای محلی که در کنار زخمش م یگذاشتند عامل مرگ ایشان
گردید.  حاجی مختار دولتخواه از افراد
خاصی در قشون م یخواست که بیایید و در جلوی میرزا یداله سرود دی بلال بخوانید .
،( میرشرمت اله به نگارنده گفت: زمانی که در تل خسرو یاسوج بودیم (تیرماه 1323
عبداله خان به میرزایداله پیشنهاد داد، که حاجی مختار را بکش و اصرار داشت، ولی
میرزا رد کرد و گفت: فعلاً جای آن نیست. در هر حال پس از اینکه میرزا تیر خورد
غارتگران راه را ادامه دادند در مورد آمار و ارقام تعداد احشام نظرات متفاوت است، در
حدود سه هزار گوسفند می باشد که مربوط به زیلایی ها بود.ساداتی ها چون با حاجی
مختار همکاری و مشورت داشتند غارت نشدند . آقا ولی گفت : چون شی خ های
تیرآبگون خویشاوندم بودند غارت نشدند. علاوه بر افرادی که نام بردیم بقیه افرادی که
در غارت شرکت داشتند.
، عبارتند از آقا لهراس موسی پور  
آقاقباد دارفرین، آقا محمدتقی دستخوان، آقا محمدعلی نجفی، کا ایمور باقرزاده، غفار
و کی ابوطالب قائدی، علی محمد نوری، حبیب اله خلیلی، سام رو مسکو راد، خومکار
بهاران، سپهدار راد، علی باز کاشهباز، ابراهیم کابهزاد، کاعیوض گرامی آزاد،
آلانظربادلونی، سردار سعادت، درویش و غلام حسن جاودان، ملاکهیار
مسعودی،احمدخان بوستانی، خداداد، اصغر، علی محمد محمدی، آقا حسن جفتا، آقا
لهراس فروزان و ...
در آن زمان در میان ساداتیها تنها کسی که مدافع آنها بود، میرزایداله و چند
تفنگ چی دیگر که همراه ایشان بودند بقیه آنها در ضعف قرار داشتند. چون ساداتی ها
از تفنگ و فشن گهای برنو سمیرم سهمی نداشتند. به گفته میرزا بهمن داورپناه، بعد از
کشتن میرزایداله حاجی مختاردولتخواه ساداتی های مدعی را متفرق کرد و در میان
طوایف همجوار بویراحمد از جمله بابکانی ها، قاید گیوی ها، نرم آبی ها و غیره پراکنده
شدند، به نهایت ضعف و ذلت رسیدند، بطوری که اطرافیان به آ ن ها ظلم می کردند
کسی نبود که توان مقابله داشته باشد . ساداتیهای ساکن سرفاریاب در مجموع
انعطاف ناپذیر و همگی ادعای منیت دارند، بزرگ و کوچکی رعایت نمی شد به همین
دلیل تحمل و پذیرش آن مرد جنگی که در بویراحمد مشهور بود و آبروی آ ن ها به
حساب می آمد نداشتند و او را از بین بردند . پس از چندسال با کمک ملاولی و
عبداله خان، میرزاعلی محمدداورپناه قلعه طلمندی را احداث کردند و توانستند موقعیتی
پیدا کنند. حاج مختار چون قلعه را در اختیار داشت زمینهای مردم را به کسانی می داد
که طرفدارش باشند به قباله نویسی و جعل اسناد اقدام م یکردند، این مطالب را ساداتیها
به نگارنده گفتند. حاجی مختار چون نیروی انسانی خودش نداشت از بابکانیها،
زنگوایی ها اولاد میرزالی و طاس احمدی ها و بقیه کمک می خواست . قلعه سرفاریاب
برای ساداتیها افتخار و عزت به همراه نداشت، ساداتیها به نگارنده گفتند، افراد غیربومی
و بیگانه که حاجی مختار برای حفاظت قلعه از آنها استفاده می کرد، اموال مردم ساداتی
را حیف و میل م ینمودند، به شکلهای مختلف تعرض می کردند . حاجی مختار و
فامیلش اهل قلم و قباله نویسی و هم قلعه را در اختیار داشتند به طرق مختلف زمین های
دیگران را تصاحب م یکردند. برای نمونه حاجی مختار، زمین آبی کشاورزی بهاره بند
وطویله بند سرفاریاب ر ا که فرزندان آقا رضا ولدخونی بابکانی، از کی محمدباقر
زیلایی خریده بودند
که مدارک آن هم موجود است به شهادت علمای ساداتی و
بزرگان بویراحمد، سال های متمادی روی آن کشت و زراعت م ی کردند، برای زمین
فوق قباله جعلی درست کرد و آن را تصرف و تصاحب نمود، تا حالا این خانواده که
شامل فرزندان آقا باباخان، آقا مهدی، آقا بابا جان م یباشد ادعای آن ملک را دارند،
همۀ ساداتیهای سرفاریاب این موضوع را می دانند. گویا حاجی مختار وصیت کرده بود
که با صاحبان ملک بهاره بند و طویله بند درست کنید . در هر حال در واقع امثال
میرزایداله داورپناه که از طایفه اش در برابر متجاوزان دفاع می کرد شهید محسوب
می شود، چون در مقابل قدرت طلبی و ماجراجویی افرادی که دیانت و انسانیت را
نادیده گرفتند ایستادند و جان عزیز خودشان را ایثار کردند و ننگی ابدی برای کسانی
که به ناحق مرتکب چنین اعمالی شدند باقی مان د اعم از آمران و عاملان و تحریک
کنندگان که در این جرایم خونبار سهم داشتند، اموال مردم فقیر و زراعت پیشه زیلایی
و دیگران را خانواده دولتخواه و متحدانش تا همیشه تاریخ بدهکار هستند و باید
اخلاف آنها از آن مردم عذر خواهی کنند. در سال 1324 که به تعبیر عشایری ها مال
وزیر (شهریور) بود حاجی مختار و توابعش اجازه عبور از طایفه کرملایی متحد عبداله
خان را از تنگ شاه همزه و تنگ نالی ندادند. آنها به ناچار از راه کوهستانی سر زرد و
پاشنه کوه نیر به پاده و دره لیر رفتند و در آنجا برای استراحت یک روز ماندند . چند
نفر از طرف حاجی مختار بن امهای کاجعفرسعادت بابکانی، میرز ین ل و میر فرج اله
کشاورز، سید کاظم کاظمی، ک یمحمد طلا برقک آمدند، پیش طایفه آقا کرملایی که
در پاده انداخته بودند
این افراد وقتی که آمدند بزرگان و
مردان در منزل کا خداکرم رامش (دو حیوان کوهی زده بود) سرگرم خوراک بودند،
وقتی اظهار داشتند، که ما از طرف حاجی مختار آمد هایم و باید شما این جا را ترک
کنید، آقاخان آرویش که مرد جنگی مشهوری بود، به نشانه اعتراض بلند م یشود که به
طرف قلعه حاجی مختار برود و تیراندازی و جنگ را شروع کنند، ولی دیگران جلو ی
او را گرفتند، در آن وقت دو خانی بود. حاجی مختار خسروخانی بود و با کرملای ی ها
که عبدال هخانی بودند و سال قبل از آن عامل شکست خسروخان یها در مله کل بابکان
شده بودند، از آنها انتقام و نفرت داشتند، در هر حال در همان زمان میر شرم ت اله
داورپناه، که با حاج یمختار و توابعش به دلیل قضیه میرزا یداله دشمن خونی بودند،
یک تیری به ساختمان چوبی که میرزینل و میرفر ج اله در آن مستقر بودند شلیک
می کند و در مقابل دو نفر فو قالذکر به طرف بابکان یها شلیک می کند . کاجعفر که
مردی باارزش بود تیر م یخورد گویا اشتباهی تیر خورد. در هر حال کاجعفر گفت: که
من را رفقایم زدند و به این طریق او را کشتند. منابع محلی، گفتند، که میرفرج اله او را
زد، بعداً رفتند امامزاده ابوذر سوگند خوردند، پیامد آن سوگند برای افراد فوق
مصیبت ها آفرید، که داستانها دارد، به دنبال این قضیه و کشته شدن کاجعفر بابک انی ،
طایفه آقاکرملایی به انتقام خون کاجعفر، پاده، دره لیر و اطراف را غارت کردند و
هرچه دیدند بردند با وجودیکه کاجعفر در جبهه خسروخانی بود ولی در این جا به
تعصب او این قضیه انجام گرفت. که غیرت بدون غارت ارزش ندارد. اصلا نیازی نبود
که حاجی مختار کسی را بفرستد. طایفه آقاکرملایی مقصدشان تنگ پیرز ال بود همان
روز تا فردا کوچ م یکردند، ولی حاجی مختار قلع ه اش و خودش عامل بدبختی و
خونریزی بود، خودش هم نیرو انسانی نداشت و به این طریق این مرد نامی هم قربانی
حاجی مختار و ندانم کاری او گردید . حاجی مختار نیروی رزمی از فامیل خودش
نداشت دو برادر جنگی و مشهور داشت یکی سید قریش که توسط میرزاها کشته شد و
دیگری سید عبدالعظیم که چریک بود و چون به آبادی طایفه نعم ت الهی همراه با
چریک های بویراحمدعلیا حمله کردند و قصد داشتند که میرعبدالکریم، میرعیدی،
میرعبدمحمد، میرمحمدرشید کشاورز و غیره را دستگر یا بکشند، این افراد علیه دولت
یاغی بودند و برادر آنها به نام میرشاه محمد هم اعدام شده بود . هم چنین طبق گفتۀ
منابع محلی، سید عبدالعظیم برای تحریک یاغیان به قصد خارج کردن همسر
میرعبدالکریم وارد ده پایین زردسرفاریاب شد، اما در همین زمان میرعیدی و سیدصدرا
پرهیزگار راه را بر سیدعبدالعظیم بستند و او را کشتند چریکهای دولتی در نزدیکی آنها
بود اما چون، میرعبدالکریم در ارتفاع بالاتر قرار داشت اجازه نداد که چریکها بتوانند
کاری انجام دهند.
از محافظان قلعه گرگیو ،علاوه بر طوایف که نام بردیم، افرادی هم انند
میرعلی خان میرزکی، مشهدی عل یشاه یزدان بخش که هم منشی و محافظ و تفنگچی
قلعه بود، الله نظربادلونی، میرزینل کشاورز، میرزا خانی جهانتاب، میرزا عباسقلی چالش،
کیامرز پادرگانی اولاد میرزا علی و غیره را نام برد. خانواده داورپناه به نگارنده گفتند ،
بارها شدکه می توانستیم حاجی مختار را بکشیم و یا خانها اصرار داشتندکه او را بکشید
ولی مرحوم حاجی علی محمد داورپناه کدخدای میرزا ها قبول نمی کرد.
یداله دماغ بلند شال بره بِرکن نه تقصیر برنو پل چشموم یه چیشِ
خان من زِندون بپیسی میش من مندون دنی سی
یک ماه پس از کشته شدن میرزایداله، عبدال هخان یک قلعه جنب امامزاده علی
احداث کرد و راه ایل طرفداران خسروخان را بستند. رضا قلی فرزند کی مهراب اولاد
میرزاعلی کشته شد. خسروخان از ناصرخان کمک خواست، چون در آن تاریخ
همدست بودند، در نهایت چند نفر تفنگ چی از جمله آقاکهیار خوبانی، آقاولی را د،
ملاعلی جفتا، مشهدی کوس جما لسیرت، درویش جاودان، مشهدی درویش جبارنژاد،
خدابخش بخشایی، آقا لهراسب موسی پور، کردی انصاری و... حمله کردند و قلعه را
گرفتند و یک نفر از دل یها پسر علی فتح تامرادی کشته شد. میرزاخانی هم بخت داد او
را آزاد کردند. تفنگ ها را از نگهبانان قلعه گرفته شد، قلعه به وسیله همین گروه
تخریب شد. در همان شب خسروخان با آقابهرام زنگوی و کی علی ایزدپناه و دیگران
رسیدند ولی جنگ تمام شد. رضاقلی به وسیله تامرادی ها کشته شد . در حدود صد
تامرادی در روز اول جنگ به رهبری کی عبداله بهادر حضور داشتند . جانی علیقلی و
فرهاد محمدجعفر اولاد میرزاعلی در جنگ سادات شرکت داشتند علی رحم ویسی
اولاد میرزاعلی زخمی شد، ولی خواجه محمدشفیع او را خوب کرد . حاجی اسفندیار
آروین حاجی محمدخان پرندوار و احمد کا دهراب تامرادی و آقاعلی تیله کوهی در
یک سنگر بودند وقتی گرسنه شدند دو نفر که همراه آن ها بود رفتند و کهره ای از
آبادی سادات آوردند و کباب کردند، حاجی اسفندیار گفت: زن صاحب کهره آمد
چون پول نداشتیم بابتش فشنگ دادیم و گفتیم نفرین نکنید. در واقع می توان این طور
نتیجه گرفت که گسترش قلمرو و تصرف اراضی دیگران و جنگ های ملکی پیامدش
منفی و از عوامل اصلی موانع تاریخی توسعه استان می باد زیرا این درگیری های ملکی و

طایفه ای (جنگ و خونریزی) موجب استهلاک امکانات مادی و معنوی استان از دوران گذشته تا حالا می باشد که ارقام و آمار این خسارتها غیر قابل شمارش است.


"پرندوار"

مختصری از تاریخچه گسترش قلمرو ایل بویراحمد

سابقه بویراحمد در صفحات تاریخ ملی و محلی به قرن نه م ش برمی گردد . در
اسناد و مدارک حکومت صفویه به وضوح نام بویراحمد یا بویری ب ه کار رفته است .
قرائن و اسناد نشان م یدهد که بویراحمدی ها در دوران صفویه دارای سازمان ایلی
بوده اند، ایل را هم خانواده کی ملک بویراحمدی رهبری م یکرد . برای مدت زمانی
قدرت بویراحمدی ها در میان ایالت استان رو به کاهش داشته است، ولی دوباره در
دورۀ زندیه ( 1160 ش) به اعتبار سوابق و حضور در صحنه ایلیاتی قدرت گرفت،
بطوری که طبق گفته ژان گور فرانسوی در کتاب خواجه تاجدار سه هزار سوار
بویراحمدی در زمان جنگ لطفعلی خان زند با آقامحمدخان در منطقه سمیرم حضور
داشته اند برای مدتی لطفعل ی خان در دور ه ای که از شیراز رانده گردی د در منطقه
بویراحمد تل خسرو بوده است.
در هرحال در دورۀ زندیه، دوباره ایل بویراحمد شکل عینی و عملی می گیرد و
رسماً از طرف ابراهیم خان کلانتر وزیر زندیه به کی هادی بویراحمدی لقب هادی خان و
ضابطه چهار بنیچه کهگیلویه را م یدهد. در همان زمان بویراحمد به رهبری کی هادی
ایل برائی را که در منطقه بویراحمد سفلی سکونت داشت ه اند شکست داده و اولین
توسعه طلبی بویراحمدی ها آغاز می شود که مورد تصدیق محققان است.
پس از پیروزی، هاد یخان قلمرو برائیها را که در منطقه بویراحمد سفلی شرقی
کنونی قرار داشت به قلمرو خود منضم و آن ای ل را خراجگزار خود کرد . پیروزی
بویراحمدی ها موجب گسترش طوایف مستقل کوچکتری به هادی خان شد و بدین
ترتیب قدرت او گسترش یافت.
موفقیت بزرگ دیگری که ک یهادی (هادی خان ) در زمان ریاستش در جهت
گسترش قلمرو ایل بویراحمد کسب کرد، تصرف قلمرو ایل کومر ه ای و پیوندش با
بویراحمد می باشد. ایل کومر های در مناطق امروزی همچون دیل، شاه بهرام، اسپر و
نیمدور، فتح، گناوه، نارکی، مارین، پیچاپ، آرند و... قرار داشته است که مورد تصدیق
محققان است. در واپسین روزگار پادشاهی زندیه و درآغاز پادشاهی قاجاریه، که
هادی خان پسر کی ملک بویراحمدی با کمک فتحعلی شاه قاجار والی پارس و
کوه گیلویه، ضابطی ایلات چهاربنیچه: (نویی، چرامی، دشمن زیاری و بویراحمدی ) را
دریافت کرد، با بهر هگیری از پشتیبانی دولت قاجار به نام گرفتن مالیات (دیوان) دولتی
همراه چندین دسته سرباز و افسر به ایل کوه مره کوه گیلویه تاخت و پس از گرفتن و
کشتن و تاراج روستاهای این ایل که مرکز خان نشین و کلانتری آنان در روستای
(دنمو= نامو) در دامنه رشته کوههای (بورمابیان = بورمامیوم ) و کوه اخنک و ملغان
جای داشته، مردم ایل را پراکنده و سپس پیوند بویراحمد گردانید. بومیان سالمند این
ایل می گویند: هادی خان هفتاد تن از سران و بزرگان این ایل را در یک روز از میان
برداشته و روستاهای آنان را به آتش ... بویراحمدی ها نزدیک به پنجاه و اندی سال بر
سرزمین کومره که از دهدشت تا خیرآباد گچساران و تا مرز ایلات باشت و چرام
گسترش داشت فرمان می راندند، و هر یک از سران کومره ای در برابر بیداد و
زورگویی خان بویراحمد به پا م ی خواست یا او را می کشتند، یا او را آواره و تاراج
می نمودند، بدین سان توان این ایل رو به نابودی و ورشکستگی نهاد که به گذشت زمان
به انگیزه این ستمکاری ها این ایل زیردست و پیوند ایل بویراحمد گردید .(مجیدی
( مردم و سرزمینهای استان کهگیلویه و بویراحمد 
روابط حسنه حکومت فارس با هادی خان باعث گردید، که قدرت و شهرت
بویراحمدی ها بالا گیرد و با روی کار آمدن خاندان قاجار ( 1174 ش) بویراحمدی ها و
خانواده کی هادی با آنها کنار آمده اند. در آن زمان قدرتمند ترین ایل کهگیلویه نوئی
بود و با دولت قاجار بر سر مالیات و کشتن سربازان در تنگ پیرزال به دلیل مسائل
اخلاقی، اختلافاتی پیش آمد. رهبران بویراحمدی از این موقعیت استفاده کردند و
توانستند به تدریج در شکست و انهدام ایل نوئی به کمک دولت قاجار موفق شوند . در
هر حال در زمان ک ی ملک دوم بویراحمدی و فرزندانش (کی هادی، کی شاهین و
کی عبدالخلیل) ایل بویراحمد شکل م یگیرد و محمدطاهرخان فرزند ک یهادی جانشین
پدر می شود و در دوران زمامداری ایشان ( 1212  1174 ش) ایل بویراحمد قدرتمند
می شود و محمدطاهرخان قلمرو ایلی را بین فرزندانشا ن تقسیم م ی کند . آنهایی که
مادرشان طیبی بود در آرو مستقر شده و خان بویراحمد گرمسیر محسوب م ی شوند،
فرزندان دیگرش که مادرشان بویراحمدی بود، تل خسرو را به عنوان مرکز
خانی بویراحمد سردسیر انتخاب می کنند و بعد از این توسعه و گسترش قلمرو بویراحمد
ادامه پیدا می کند که بطور خلاصه به شرح آن می پردازیم:
بویراحمدی ها ابتدا توسعه طلبی قلمرو ارضی را از سرود یاسوج آغاز نموده و
همزمان با شکست ایل برائی، باوی ها را که در غرب یاسوج مستقر بودند بیرون
می کنند. به گفته حاجی یداله دهراب پور، غرب رودخانه مهریان که آب ریز
تنگ شاه حسن می باشد مربوط به باوی بود که شامل مزک، گنجه ای تا حدودی از
گوشه و اطراف م یباشد. در همان زمان بخش وسیعی از منطقه سرورود تا محمودآباد
مربوط به ممسنی ها بود. یکی از تیرتاجی ها از خانواده امیرها در آسیاب کردلاغری به
وسیله جوانان ممسنی کتکاری و اذیت می شود، ایشان حرکت می کند و م ی رود پیش
ملارشید ملاکلبی بویراحمدی، مادرش دختر محمدطاهرخان، ملارشید مشهور بود،
بطوریکه به رشید حد زن معروف گردید، منزلش در چنار بود شخص کتک خورده به
چنار م یرود . خطاب به ملارشید می گوید: اگر مرغ هستی خاگ بگذار و اگر خروس
هستی بانگ بزن، ملارشید موضوع را از ایشان جویا شد . او بویرها را که در حدود
چهارصد نفر بود جمع کرد و کل منطقه (قلمرو ممسنی ) را آتش زدند، خان ممسنی
مخفی شده ولی او را کشتند و ممسنی ها پا به فرار گذاشتند و در حین کوچ دوازده
هزار میش در مله کولی کش از ممسن یها غارت کردند، پس ار این حادثه تیرتاج ی ها
در سرود مستقر شدند و بهترین املاک را در اختیار گرفتند . بخش اصلی از جمعیت
تیرتاجی ها از جمله محمدصادقی  امیری  حاجتی  خانواده نگی ن تاجی و عسکریان
اکبری  حسین زاده و باقری در اصل از بختیاری آمده اند. طبق گفتار منابع محلی اولین
بار ملارشید معروف، ترکان را در تل خسرو شکست داد و پس از آن پیروزی با
چهارصد نفر تفنگ چی که مجهز به تنفگ های گله سرپی (دهن پور ) بودند (این
تفنگها را خانواده دلواری تنگستانی که اصلاً از لرهای استان بود می فرستاد) برای جنگ
با ترکان به طرف کوه گل و مله بیژن به حرکت درآمدند، ولی وقتی آنجا رفتند خبری
از ترکان نبود، زیرا از ترس فرار کردند و در خرداد و تیرماه در حوزه دال کوه دنا
ملارشید با نیروهایش باقی ماند و اجازه نداد که آبادی ترکان از کوه دنا به طرف سمت
برقتو آبادی آنها بیاید.
به قولاً این شعرهای محلی در آن دوران سروده شد:
کوه دنا راه و مبده سَرِت بِنشینُم سیل عالمی کَنم عالمی بوینم
بَرگ بید سرچنار چهچۀ سار بلبل نازنین و نَشمه کنارش پر از گُل
گویا این شعر آخری مربوط به مادر ملارشید می باشد. پس از پیروزی و موفقیت
بزرگ که بویراحمدی ها به رهبری ملارشید در مقابل ترکان کسب کردند، توانست
مقداری از قلمرو بختیاری را نیز تصرف کند و کوه رنگ قبیله فلارد را حد و مرز
بویراحمد و بختیاری قرار داده و پس از آن طوایف درویشی، جلالی، آقایی، سادات
چاهن، زیلایی و امیرگپی و تاج امیری در قلمرو و تصرف بویراحمد در آمده است. در
مله حدگه غرب دو گنبدان که در حال حاضر شهر به او رسیده است باوی و بویراحمد
اختلاف داشتند ملارشید و عل یبخش و آلابخش و کی زی نالخون برفتابی که رهبری
بویراحمدی ها را داشتند توانستند باویها را شکست دهند و از آن زمان به بعد به ملۀ
حدگه معروف شد که بنام گربنگه شهرت دارد. شرق منطقه مل هحدگه مربوط به باویها
و غرب آن مربوط به بویراحمد شد. قبرکاشاهول حاجتی بویراحمدی در مله حدگه
جهت تثبیت مالکیت بویراحمد گذاشته شد، ولی باویها قبول نداشتند و سنگ او را
شکستند. حضور و نام ملارشید در قلمرو بویراحمد پررنگ و بزرگان و معمرین قوم از
قدرت و گسترش قلمرو به وسیله ایشان یاد می کنند. منابع محلی  برایم گفت : جوی
کشاورزی میری در رود بال نازمکان توسط ملارشید ملاکلبی کشیده شد.
صد نفر کاره کنه سرجوی میری ماشاا... ملارشید هرگز نمیره
تل ملارشید در نزدیکی بُوای کهگیلویه معروف است و آثار قلعه اش در آنجا باقی
است. نقل م یکنند در آنجا وقتی نقاره م یزدند نیروهایش فرا م ی رسید، نقاره خانی
دیگری در فیلگاه دهدشت مربوط به نیروهای ملارشید ملاکلبی از تیره دش ت موری
بویراحمدی وجود دارد. بویراحمدی ها پس از آنکه سررود یاسوج را تصرف کردند،
دشت روم را که در ابتدا متعلق به باویها بود ولی ممسن یها آن را گرفته بودند. در زمان
خانی خداکرم خان بزرگ تصرف کردند و باقیمانده آن هم در زمان کریم خان
بویراحمدی ضمیمه بویراحمد گردید . طبق گفته منابع محلی
سرآبتاوه تل خسرو ،
کمبوا، بی سردره، دهنو، تنگ سرخ، گنجگون متعلق به ترکان بود، ولی بویراحمدی ها
از دوران قاجار تا اوایل دهه چهل شمسی با زور و قدرت تفنگ و چماق آنها را
تصرف کردند، ولی گنگجون را در سال 1340 ش بویراحمدی ها از جمله حاج بیژن
منصوری، آقا یدا... ارجمند، میرمذکور نی کنژاد، حاجی قباد کاوسی تامرادی، زریر
مهرابی آق ایی، آقا خلیفه خسروی، آقا جهانگیری روزخوش، سیدرضا حسینی از
فرزندان اسفندیارخان کشکولی و فجیبک خسروانی خریداری نمودند . علاوه بر آن
بخش وسیعی از مراتع گورگو بلهزار کوه پهن را از جاوید ممسنی با زور تصرف کردند
و بین طرفین درگیری خونی بوجود آمد و از جاوید افرادی کشته و زخمی شدند، ولی
آقای جعفرابطحی به دلیل وکیل بودن و داشتن جایگاه دولتی و اعتبار محلی مسائل را
حل و فصل کرد و نصف مراتع گورگو به جاویدها واگذار گردید، از سالهای 1339 به
بعد در امورات دولتی و درگیریهای عشایر بویراحمد با ترکان مرحومان (حاج
بیژن منصوری و آقایدال هارجمند) هدایت و رهبری امور بویراحمدیها را نزد مقامات
دولتی و اصلاحات ارضی به عهده داشتند. از جمله آقای منصوری ادله آورد که نشانۀ
مالکیت قلمرو بویراحمدیها در گورگو قلعه میرغلام شاه قاسمی معروف بویراحمدی
است که این قلعه را در اوایل پادشاهی رضاشاه احداث کرده است . چون ترکان
بگ دیلی قشقایی اداعای مالکیت م یکردند و کمی پایی نتر از قلعه میرغلام نیک نژاد
مرز بویراحمد و ترکان ب گدیلی معروف به کون سرخ قرار گرفت . طبق گفته منابع
محلی
آقا فتح اله منصوری در دوران رضاشاه با طایفه اش وارد خاک تنگ سرخ شد و
دو دانگ از خاک تن گسرخ را از اسفندیاری کشکولی خرید و بقیه که متعلق به
فتح اله خان و عبدال هخان کشکولی بود در دوره اصلاحات ارضی 1341 به کشاورزان
بویراحمدی واگذار شد و دو خان پول زمینهایشان را دریافت کردند و تنگ سرخ از
هفت قسمت تشکیل می گردد که هر قسمت مربوط به یک فامیل است.
بویراحمدی ها گسترش قلمرو را از منطقه نقار هخانه و چیتاب به طرف جنوب و
غرب همانند شمالی و شرق ادامه دادند. بویراحمدی ها ابتدا در منطقه دروهان بودند که
به نام رو بویراحمد (رودخانه) معروف شد بویراحمدی ها تهاجم به قلمرو ایل نوئی را
آغاز کردند این واقعه در زمان خان ی محمدطاهرخان بویراحمدی (وفات 1212 ش)
بوده که توانستند قسمت سردسیر بویراحمد را از سرچنار، سادات امامزاد ه علی و پهنا
لیلی از دست نوئیها خارج کنند، دیلگون که هم متعلق به ایل چرام بود از ترس آنجا را
تخلیه و به اولاد میرزاعل یها فروختند و به تسوج رفتند، کوه ساوزر چال بایار
و تنگ
آبشور هم در اختیار با یاری ها بود که به تدریج عقب نشینی کردند و بویراحمدی ها
جای آنها را گرفت.
بویراحمدی ها چندین جنگ با نوئی ها در فاصله حدود تاریخ های
1220  1212 ش) داشته اند که از همه معروفتر جنگ پهنا لیلی می باشد که )
محمدشفیع خان معروف نوئی شکست خورد و چون محمدطاهرخان بویراحمدی را
حاکم دهدشت در زمان پادشاهی فتحعلی شاه کور کرده بود، شعری که بیان کننده
فتوحات بویراحمدی ها م یباشد از طرف خداکر م خان بزرگ فرزند محمدطاهرخان
سروده شد .
خدابنه گرواخوش کارش یدک محشفی کوری سوارش
فتوحات بویراحمدی ها علیه ایل نوئی به طرف تنگ پیرزال سرفاریاب، دهدشت،
پلی (مرکز خان نوئی) در زمان خانی خداکرم خان بزرگ ادامه پیدا کرد و در نهایت
بویراحمد ایل نوئی را شکست داد و در آخرین جنگ در خیرآباد بین نوئیها و
بویراحمدیها در تاریخ 1220 ش انجام گرفت. با تاکتیک کی زین الخون برفتابی که
نوئیها را فریب داد. شکست نهایی را متحمل شدند و در نهایت خداکرم خان ضرغام آباد
فعلی را مرکز خانی قرار داد و از طریق خیرآباد، لشتر و تا منطقه آرو و اسپرو دیل ادامه
پیدا کرد. مرکز خان نشین فرزندان محمدطاهرخان که مادرشان طی بی بود آرو قرار
گرفت و فرزندان دیگرش که مادرشان بویراحمدی بود ت ل خسرو را قرار دادند . این
تقسیم بندی در زمان خود محمدطاهرخان و با ابتکار و پیش بینی انجام گرفت.
ایل بویراحمد به عنوان ایل پیروز استان ظاهر شد و با کمک ایل دشمن زیاری
طیبی ها و بهمئی ها را هم شکست داد و قدرت ایل بویراحمد تثبیت گردید .
خداکرم خان چرام را تصرف کرد و تلگرد را مرکز خان نشین قرار داد، کریم خان
بویراحمدی معروف به بهادر السلطنه در زمان تسلط بر چرام قلعه کره مرکز خان نشینی
ایشان بود.
گسترش قلمرو ایل بویراحمد ادامه پیدا کرد. آقا وقایدگیوی ها مکان اولیه آنها در
بلوط کارون و مرد خدا در حومه دلی خمسیر غرب دشت روم واقع بود، آقائ ی ها در
ابتدا تابع کی گیوی ها ولی یک مجموعه به حساب م ی آمدند اما در نهایت آقائی ها
استقلال طلبی را آغاز کردند و سرانجام به رهبری آقاکر ماله
بابکانی در دشتک مله
کل بابکان سنگربندی و استقلال پیدا کردند، آقای یها در هر منطقه ای که مستفر شدند
به آن نام معروف شدند. بابکان که امروز سهم بابکانی ها می باشد مربوط به طایفه
طاباسی بود و خودشان هم بابکانی و یک مجموعه به حساب می آیند. ضامنی نام یکی
از بزرگان طاباسی بود که صاحب تنگ کی ضامنی بود.
بویراحمدی ها فتوحات را تا زیر بهبهان و گچساران  در اطراف پشتکوه باوی
ادامه دادند، که معمولا قشلاق ایل بویراحمد محسوب م ی شود و از طرف دیگر
بویراحمدی ها طایفه جلیل در زمان قاجاریه وارد پشت کوه رستم ممسنی شدند و به
دنبال آنها بابکانی هم مناطقی از پشت کوه را به تصرف در آوردند که در آن زمان
بخش کوچکی از آن مناطق در اختیار طایفه چوگی رستم بود که به وسیلۀ خانعلی خان
رستم تارومار شدند و تا شیراز هم رفت هاند بخش دیگری از مناطق پشت کوه مربوط به
طایفه انصار امیرایوب و دشتی ها و میدگونی های رستم بود که به تصرف جلیل و
بابکانی های بویراحمدی در آمده است . بویراحمدی ها قسمت آقایی ها و ترکان
آبشوری که همگی بابکانی هستند منطقه سراسخونه، پیچاب، اشکفت شاه، خون یخش
و... را در زمان پادشاهی رضاشاه تصرف کردند . سراسخونه که آثار باغهایش الان
موجود است، مربوط به گشتاسبی های  چرام بود این طایفه در زمانی که بختیاری ها
حکومت کهگیلویه را داشتند غارت و تارومار شدند. بقیه خاکها همانند پیچاپ و غیره
متعلق به ایل باوی و خانواده کاعلی سینا مشهور بود که به وسیلۀ بابکانیها تصرف شدند
و با هم خویشاوندی کردند و تفاهم برقرار شد . البته باید اذعان کرد که بخشی از
خاکهای تصرف شده توسط بویراحمدی ها بلاصاحب بود. تعریف می کنند حاجی آقا،
روحانی مقدس سادات امازاده علی دورۀ رضاشاه، به جلی ل ها گفته بود، چون این
سرزمین های بلاصاحب مربوط به امام زمان (ع) است می توانم به شما قباله مالکیت
بدهم. در مواردی خان ایل بویراحمد با همسایگان (دشمن زیاری 1315 ه ق) قرارداد
مرزی بسته اند که به شرح ذیل است:
قلمی نمود، چون سالهای متمادی بود که فیمابین طوایف بویراحمد و دشمن زیاری
نسبت به طلایه و حدود و ثغور کلانتری خودشان از اراضی و خاک آوریز (آبریز ) و
زیرنا دائماً دعوی و منازعه داشتند، در این موقع که زمام امور کلانتری و بیگلربیگی
کهگیلویه و توابع به این جانب ولیخان بویراحمدی مفوض و محول گردید، جهت رفع
انقلاب و آشوب ابدی با حضور کدخدایان بویراحمد و دشم ن زیاری بطریق مرقوم
مقرر داشتند که از تاریخ صدور رأی، پیمان ششدانگ اراضی آوریز و زیرنا با چنگ و
کردی که سابقاً تاکنون نزد عموم بویراحمدی و دشمن زیاری معین و معلوم است تحت
تصرف و کلانتری آقای نصیرخان دشم نزیاری بوده باشد و از این ب ه بعد هیچیک از
خوانین بویراحمد نسلاً بعد نسل حق تخلف، تجاوز و مداخله در اراضی مرقومه را
نداشته و ندارند، متخلصین و غاصبین در تصرف و مداخله اراضی معینه در این ورقه
معلون (ملعون) و مغبون دارین است.
اقرار متن ورقه نسبت به اراضی مرقومه قبول دارم، صحیح است . ولیخان
بویراحمدی، کدخدایان بویراحمد، محمدعلی تامرادی، سهراب اولاد میرزاعلی،
علیخان اولاد میرزا علی، صیدان نرمابی، ظفرقاید گیوی، محمد زکی طاس احمدی،
محمدخان ابوالفتح و بهرام زنگوائی، علی اکبر موسوی و محمد موسوی.
البته خوانین دشمن زیاری در سالهای قدر تگیری عبدالله خان، با یک مشورت ایلی
نیمی از قلمرو خود را رسماً طی سندی به عبدا... خان دادند، تا در مقابل پیش آمدها از
آنها حمایت نمایند، ولی به علت اختلافات عبدا.. خان و خسروخان و جنگ بین آنها
عملی نشد. ولی در سال 1334 ش، دو خان دشم نزیاری(حیات خان رستم و اسفندیار
جمشیدی) حدود 150 خیش زمین از منطقه راک و کوشک و دشت مازه را ضمن
سندی به همراه دو ر اس اسب به عبدا ... خان پیشکش کردند ولی پس از اجرای
اصلاحات اراضی این زمینها بین زارعان عشایری تقسیم گشت.
12
پس از تقسیم بندی اولیه محمدطاهرخان، در مورد فرزندانش که آرو را نشیمن
خانهای مادر طیبی قرار داد و ت لخسرو را مرکز خانی فرزندان بویراحمدی قرار داده
بود. دیگر تقسیم بندی وجود نداشت، تا اینکه کری مخان بویراحمدی ( 1287 ش) کشته
شد، شکراله خان ضرغامپورخان قدرتمندی می شود و این وضعیت قابل قبول نبود، چون
شکرا... خان بیشتر خان تیره دش ت موری محسوب م ی گردید . آقاقایدگیوی ها و
دشت موری ها شدیداً به جان هم افتاده و به قلمرو همدیگر حمله می کردند و خو ن ها
زیادی ریخته شد. در نهایت خوانین و بزرگان بختیاری که خویشاوندان خوانین
بویراحمد بویژه کری مخان بهادرالسلطنه بودند و در قدرت مرکزی و حکومت هم سهیم
بودند، قلمرو بویراحمد را بین نوادگان خداکرم خان بزرگ تقسیم کردند، زیرا علاوه بر
قتل کریمخان و هاد یخان که به دست طرفین کشته شد. بر سر قلمرو و گرفتن مالیات و
بهره مالکانه اختلاف داشتند، در نهایت نصیرخان سردار جنگ بختیاری با هیئت همراه
توانستند حدود تقریبی مورد توافق طرفین را که به صورت شرقی، غربی تقسیم
می گردید کسب کنند، این تواف قنامه در روایات محلی به بهر (سردار جنگلی) معروف
است و تاریخ این قرارداد سال ( 1293 ش) می باشد که مفاد آن به شرح ذیل است:
از نیم کوه خائیز، فیلگاه، پوزۀ کوه بُرد، دَرهُ خرمیز، کلایه تنگ پیرزاد،
سرفاریاب، جوخانه، سادات، ملۀ می، دیلگان، چال کلا، نره گندم کش، صالحان کهنه،
نقاره خانه، شرق رودخانه کریک تا بزند به کوه پایین کوخدان
، قسمت شرقی مناطق
فوق الذکر، سهم اولاد کریم خان بویراحمدی، قسمت جنوبی سهم اولاد هاد ی خان،
نرمان یعنی شکراله خان و برادرانش، که به ترتیب بویراحمد علیا یعنی سررود و
بویراحمد سفلی یعنی دمرود در اختیار دو خانواده فوق قرار گرفت. در این تقسیم بندی
تیره و طوایف هم مجاز بودند، بدون تهدید و زور در مناطق خودشان زندگی کنند و
در اصطلاح محلی به دورۀ دو خانی سرتی پخانی و شکرال هخانی مشهور است که خدا
می داند این سیاست و این تفکر دوخانی چه خون های بیگناه را بر زمین ریخت، با
وجودی که طبق قرارداد فوق، جابجایی طوایف نباید انجام م یگرفت، ولی به دستور
شکراله خان، طایفه تیرتاجی را به بویراحمد سفلی با زور کوچ دادند طایفه تیرتاجی که
همه تعلقات قومی و تاریخی آنها در بویراحمدعلیا بود و بهترین املاک سررود یاسوج
را در اختیار داشتند از چنین وضعیتی راضی نبودند، سرانجام با هماهنگی سایر طوایف
بویراحمد، تیرتاجی ها پس از سه ماه به مناطق خودشان بازگشتند و هیچگاه چنین
جریانی، دیگر در مورد سایر طوایف صورت نگرفت.
کریم خان بویراحمدی با وجودیکه در ابتدا از حمایت خوانین
بویراحمدی آروئی برخوردار بود، ولی بعداً به دشمنی و مخالفت برخاست و چند بار
قلمرو آنها را غارت کرد و قصد داشت که آن مناطق را تحت سلطه ایلخانی خودش در
بیاورد و چند جنگ بوجود آمد، از جمله یکی از این جنگ ها در تسوج چرام صورت
گرفت در یکی از سنگرها ملاحداد برفتویی (پهلوانی نامی) استقامت می کرد و حاضر
نشد تسلیم و بخت به او بدهند. کریم خان گفت هر کس این سنگر را گرفت به او
جایزه می دهم، میرزا محمدرضا ساداتی و کاآلا قایدگیوی داوطلب شدند که سنگر را
بگیرند جنگ شب ادامه پیدا کرد. نه تیر به میرزا محمدرضا اصابت کرد ولی س طحی
بود و در نهایت کاآلا سنگر را گرفت و ملاحداد و فرزندش کشته شدند در حال حاضر
در سرکورته تسوج سنگر ملاحداد کشته معروف است...

"سعید پرندوار"

عليخان و وليخان ايزد پناه كى گيوى


عليخان و وليخان ايزد پناه كى گيوى در اواخر قرن سيزدهم ه .ق از پدرى كى گيوى و مادر تامرادى ديده بر جهان گشودند. پس از حوادث 1310 ه .ش بويراحمد دچار خفقان و اضطراب گرديد و سرهنگ جهانبانى كه نماينده حكومت قهار رضا شاه بود به دستور رضا شاه وارد (تل خسرو) روستايى در نزديك ياسوج گرديد.

وى عليخان و وليخان را متهم به ادامه راه لهراسب و مير غلام و رويارويى با حكومت پهلوى كرد و به زندان انداخت و عاقبت در سال 1315 وليخان و كى محمد تقى كى گيوى را به تل خسرو فرا خواند و آنان را زندانى كرد و به دنبال عليخان فرستاد ولى به وى دست نيافت و برادر وى را آزاد كرد. آن دو برادر به اتفاق هم گريختند.

شهرت عليخان و وليخان چنان بالا گرفت كه رضا شاه براى سر به نيست آنها تدابير مهمى انديشيد و افسران زبده‏اى را مأمور قتل عام آنان كرد و آنان نيز متقابلاً علاوه بر پاسگاههاى دولتى به مهندسين انگليسى كه در آن سالها در منطقه گچساران به دنبال نفت بودند حمله كرده و آنان را به اسارت گرفتند.

سرانجام كى عليخان ايزد پناه در سال 1328 ه .ش با توطئه‏اى همه جانبه كشته و وليخان مدتها گرفتار زنجير و زندان شد

"سعید پرندوار"

مير غلام شاه قاسمى


مير غلام شاه قاسمى فرزند مير غريب از سادات شجاع ايل بويراحمد است او در نوجوانى با خريدن تفنگ و اسب حفاظت از ايل خود را به عهده گرفت. در اين زمان حسودان نظر سرتيپ خان رئيس ايل بويراحمد را نسبت به او برگرداندند ولى پس از درگيرى مختصر بين طرفين انقياء سرتيپ خان را نپذيرفت.

وى حاجى خان ارمنى را به دليل تجاوز و تعدى به نواميس و شرف مردم به قتل رساند و طى چندين جنگ مشهور و تاريخى سنگرها و دژهاى دست نيافتنى را فتح كردند. پس از فرو نشاندن اغتشاشات بعضى از ايلات و نقاط ناآرام جنوب در فاصله سالهاى 1307 ه .ش تا 1309 ه .ش و مطيع نمودن آنان دولت در صدد حمله به بويراحمد برآمد.

براى اين مقصود نيروهاى ارتش به همراه چريكهاى محلى از طريق شيراز و اردكان فارس به سوى بويراحمد عليا روانه گرديدند. ولى در تنگ تامرادى شكست سنگينى را متحمل شدند ولى بعدها طى حمله‏اى شش نفر از همدستان مير غلام را دستگير و در بهبهان به دار آويختند و بعدها در سال 1310 طى يك توطئه مير غلام در حلقه محاصره قرار گرفت و كشته شد و جنازه او را در فهليان به چاه انداختند

"سعید پرندوار"

كى لهراسب باطولى

 

كى لهراسب باطولى فرزند كا الياس از تيره باطولى ايل بويراحمد است. لهراسب كه از خانواده‏اى بسيار فقير ولى شريف بود در ابتداى نوجوانى متهم به دزدى و سرقت گرديد و توسط امنيه‏هاى قاجارى به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت.

او سپس با كشتن دو ژاندارم اسلحه آنان را به دست آورد و با حملات پراكنده به پايگاه‏ها در بويراحمد و كهگيلويه به سرعت رشد كرد و با دلاورى خود فعاليتهاى نظامى و سياسى قاجار و پهلوى را عقيم گذارد.

او عاقبت در سال 1309 ه .ش در جنگ تنگ تامرادى با اصابت تيرى از پاى درآمد و سپهبد زاهدى با مرگ او ميدان را خالى ديد با غنيمت «جسد لهسراب» به مركز بازگشت

"سعید پرندوار"

محمد طاهر خان

محمد طاهر خان فرزند كى هادى، نوه كى ملك مى‏باشد وى دو سال پس از مرگ آقا محمد خان قاجار قدرت را در بويراحمد به دست گرفت. محمد طاهر خان بويراحمدى دو زن اختيار نمود يكى دختر ابول خان طيبى و ديگرى دختر شاهين خان عالى عمويش بود. اين دو ازدواج سياسى بعدها نقش مهمى در تاريخ بويراحمد ايفا نمود و باعث شد تا بويراحمد به دو ايل سردسير و گرمسير تبديل شود.

در اين زمان صادق آقا خان قاجار از طرف فتحعلى شاه به عنوان والى كهگيلويه تعيين گرديد و نيروهاى وى دست به هر تجاوزى مى‏زدند اما آنان طى يك حمله توسط محمد طاهر خان در دهدشت شكست خورده و به بهبهان عقب نشينى كردند.

متقابلاً صادق آقا خان قاجار در سال 1217 ه .ق چند تن از سران جنوب از جمله محمد طاهر خان را در كمال قساوت و بى‏رحمى كور نمود. محمد طاهر خان پس از كور شدن در نبردى با ايل نوئى آنان را شكست داد وى بويراحمد را به دو ناحيه و ايل سردسير و گرمسير تقسيم نمود و دست به اصلاحاتى در اين زمينه زد به اين نحو كه آنچه از نواحى شاهپور (دهدشت) در سيطره داشت به پسر ارشد خويش على محمد خان و نواحى تل خسروى و كل بويراحمد سردسير (عليا و سفلى) را به عبدالله خان و خدا كرم خان تحويل داد. مدتى پس از اين تقسيم بندى محمد طاهر خان اين جهان را وداع كرد.

"سعید پرندوار"

خدا كرم خان

خدا كرم خان (معروف به خان طلا) و پسر عمويش خدا رحم از خان‏هاى ايل بهمئى كوه گيلويه بودند كه هفت سال بعد از رويداد تنگ تامرادى ياغى شدند و بعد از چندين برخورد با مأموران دولتى و كشته شدن سرهنگ ثقفى و سرگرد مختارى به آنان تأمين داده شد و پس از اينكه خود را تسليم كردند.

سرهنگ زره پوش اعلام كرده بود كه رضا شاه ميل دارد خدا كرم خان را ديده و به او حكم ايلخانى بدهد.

خدا كرم خان با يك نفر از بستگانش توسط چند نفر مأمور نظامى و يك نفر افسر روانه بهبهان شد، در بين راه دو نفر از درجه داران نظامى به دستور سرهنگ مختارى راه را بسته و او را به قتل رساندند و جنازه او را به اردوى دولتى بردند سپس دستياران خدا كرم خان را كه شامل 70 نفر مى‏شدند جمع كردنه و با آوردن جنازه خدا كرم خان اين عده را با مسلسل در جلوى چشم همسر و فرزندانشان تير باران كردند و 25 نفر ديگر از بستگان او را كه دو روز قبل در ممسنى تحت نظر بودند نيز اعدام كردند و بعد از آن سرهنگ زره پوش به تل خسرو آمد و به عنوان حاكم نظامى بهبهان و كهگيلويه مشغول كار شد

"سعید پرندوار"

محمد حسين خان ضرغامى


محمد حسين خان ضرغامى رئيس ايل طيبى بود. وى در سال 1324 ه .ش كه در نقاط عشايرى و شهرى هرج و مرج به اوج رسيد همراه با زبده‏ترين سواران و تيراندازان كهگيلويه در مانور نيروهاى انگليسى در منطقه خير آباد گچساران شركت كرد ولى در جريان حاتم بخشى قوام و دادن سهميه قند و شكر به نرخ دولتى براى عشاير عليرغم سو استفاده بسيارى از خوانين ايلات و فروش آن در بازار آزاد وى با آنكه وضع مشابهى با سران بويراحمد داشت و با اينكه در اثر كثرت جمعيت نفوس ايلى پول زيادى مى‏توانست پس انداز نمايد، بدهكار شد، تا آنجا كه اثاث البيت خانه‏اش را به عامل بهبهانى خود فروخت.

محمد حسين خان با اينكه كلانترى مقتدر بود، همانند پدرش با دولت همكارى داشت و در همه جريانهاى عشايرى كه بر عليه دولت صورت مى‏گرفت هوادار دولت بود و به همين جهت مورد توجه بود.

در سال 1330 ه .ش ميان او اسكندر خان پور محمدى پسر على محمد خان اختلافى به هوادارى از نهضت نفت و ديگر مسائل پيش آمد و بدان سبب جنگ و جدالهايى در ايل طيبى واقع شد و در نتيجه ايل طيبى با دخالت دولت به دو بخش تقسيم گرديدند و امور ايل و در دست دو كلانتر قرار گرفت.

پس از فوت محمد حسين خان در سال 1346 اين تقسيم بندى ملغى و ايل طيبى به صورت واحد درآمد

"سعید پرندوار"

عبدالله خان ضرغام پور


عبدالله خان ضرغام پور فرزند شكر الله خان از سران عشاير بويراحمد بود. وى در سال‏هاى نخستين جوانى خويش پس از جنگ تامرادى با نيروهاى رضا شاه توسط نيروهاى دولتى دستگير و به تهران برده شد و تا شهريور 1320 ه .ش در زندان و تبعيد به سر برد. پس از حوادث شهريور 1320 وى به سوى ايلات خود حركت كرد و با كمك عقاب كريم خان بويراحمدى به بسيج نيرو پرداخت.

او در اوايل سال 1321 ه .ش با نيروى ششصد نفرى چريك به طرف تنگ تكاب حركت كرد و در مردادماه سال 1322 ه .ش انگليسى‏ها براى به اسارت درآوردن جاسوسان آلمانى فشارهاى سياسى شديدى را بر دولت مركزى، خوانين قشقايى و تمام عوامل ذى نفوذ خود وارد نمودند و عبدالله خان ضرغام پور آنان را پذيرفت و بعدها به خواهش خوانين قشقايى آنان را بازگرداند.

ضرغامپور به همنوعان بويراحمدى خود گوشزد كرد كه بايستى پاسگاههاى نظامى را غارت و خلع سلاح كرد نه اينكه مردم بيگناه را مورد حمله قرار داد.

عبدالله خان ضرغامپور، كه اعتبارش به خاطر قضيه سميرم، مانورهاى تحريك‏آميز خردادماه 1321 در اطراف بهبهان و دهدشت، مخالفت عملى و علنى با دولت مركزى، تصرف بويراحمد عليا در سال 1323 ه .ش و ضرب و شتم ايلات ضعيف شده بود به دعوت محمد رضا شاه به تهران رفت و با وى ملاقات نمود ولى باز به جنگ خود بر عليه رژيم ادامه داد تا آنكه پس از واقعه نبرد گجستان در حاليكه قصد داشت لوله‏هاى نفتى را منفجر كرده و به آتش بكشد و عمليات را دوباره شروع كند توسط يكى از نيروهاى نفوذى در هيجدهم خردادماه سال 1342 ه .ش در بين راه شبانه به قتل رسيد.

و قاتل وى به نام على  در مصاحبه با كيهان گفت: نظر به علاقه به شاه و ميهن و در جهت دريافت جايزه دست بدين كار زده است

"سعید پرندوار"

كى ملك دوم


كى ملك دوم فرزند كى عبدالرحيم و از اعقاب كى ملك اول (ملكشاه بويراحمدى) است. وى از اواخر قرن دوازدهم ه .ق با نيرومندى تمام قد علم كرد و تمام قلمروهاى گوناگون بويراحمد را در زير لواى واحدى متحد گرداند.

به اين نحو كه در نبرد بين بويراحمد و ايل ممسنى در روستايى به نام «كرد لاغرى» ممسنى‏ها را شكست سنگينى داد و در جهت اتحاد طوايف بويراحمد از هيچ كوششى فروگذار نكرد و چند سال بعد با قدرت تمام نواحى نرماب، باغ ملك، آرو، دشت مور، فيلگاه و پشتكوه رستم (جليل) را به تصرف درآورد.

او در جنگهاى بين خان زند و قاجاريه طرف قاجاريه را گرفت و پس از آنكه فتحعليشاه شيراز را به تصرف درآورد به حضور او رسيد و توانست مقام كلانترى را براى خود و پسرش پابرجا سازد و رياست خود را بر بخشى از جنوب محرز كند. وى مدتى پس از سفر شيراز به سراى ابدى شتافت

"سعید پرندوار"

خسرو خان


وى برادر عبدالله خان ضرغام پور از سران بويراحمد است. عبدالله خان كه از سال 1321 تا 1323 در اوج قدرت قرار داشت با برادر خود خسرو كه جوانى تحصيل كرده بود به مخالفت برخاست به طورى كه خسرو خان به پدر زن خود مظفر خان كلانتر ايل بويراحمد گرمسيرى پناه برد و در پناه حمايت آنان جنگى ما بين دو برادر در گرفت كه عاقبت با وساطت بزرگان به صلح انجاميد. در جريان نهضت ملى نفت خسرو بويراحمدى قول داد تا از دولت مصدق حمايت كند ولى در سر جريان انتخابات و حمايت از جبهه ملى هنگامى كه از اهواز به بهبهان مى‏آمد مورد سوء قصد قرار گرفت ولى جان سالم بدر برد.

عاقبت پس از كودتاى 28 مرداد طى ترفندى توسط عبدالله خان و كدخدايان بويراحمد موافقت كردند تا خسرو خان كشته شود تا باب مذاكره با دولت كودتا باز شود. بنابراين يكصد سوار از ايل بويراحمد به همراه عبدالله خان به منزل خسرو خان رفته و طى نقشه‏اى با شليك دو گلوله وى را به قتل رساندند.

سپس عبدالله خان بر سر كشته خسرو خان آمد و با فرياد گفت: «خسرو حيف، مردى بود، افسوس كه فرمان اعليحضرت بود و اجراى فرمان حتمى بود

 "سعید پرندوار"

کی نصر بهادر تامرادی


معمولا افراد شاخص یا صاحب شجاعتند و یا که برخوردار از عقل و تدبیر منحصر به فرد، اما کمتر پیش اومده که هم دارای شجاعت و هم برخوردار از عقل و تدبیر باشند.

"کی نصیر بهادر تامرادی" کدخدای بزرگترین طایفه ایل بزرگ بویراحمد که می توان یکی از قدرتمندترین شخصیت های  عصر خود در سیاستهای گوناگون منطقه دانست ، آرامش و منافع ایل را همواره در اولویت خود قرار میداده و برای رسیدن به این منافع دست به هر کار و هر مخالفی را نیز از راه بر می داشت و به همین سبب بعد از مرگ وی بویراحمد دچار ضربات جبران ناپذیری شد.

در این راستا نیز ولادیمیر مینو رسکی نویسنده روسی کتاب لرستان و لرها از کی نصر بهادر بنام "اعجوبه بویراحمد " یاد و محمد رضا شاه پهلوی نیز بویراحمد و در راس آن جناب بهادر را فیلسوفان درس نخوانده نام برده..
"سعید پرندوار"

سيكل ايل بويراحمد


 

1-ايل=بويراحمد

2-قسمت=بويراحمد عليا(ياسوج امروزي)وبويراحمدسفلي(دهدشت امروزي)وبوير احمد گرمسيري(گچساران امروزي)

3-تيره 4– طايفه 5– اولاد(تش،دهه) 6– اولاد 7– خانواده

الف)بويراحمدسفلي(دهدشت):

دهدشت از شمال به دشمن زياري،از مغرب به بهبهان ،از مشرق به ياسوج واز جنوب به چرام محدود است.

عشايردهدشت تا سال 1340شمسي تحت رياست عبدالله خان ضرغامپور پسر شكرالله خان كه در سال 1312 در پادگان قصر تهران تير باران شد،اداره مي شده است.سپس از ميان برادران عبدالله خان فقط خسرو بوير احمدي هرازگاهي سروصدايي مي كرد وموجبات ناراحتي عبدالله خان را فراهم مي نمود ولي بعداً به قتل رسيد وبراي هميشه ساكت شد.

بوير احمد سفلي از شش تيره:سادات ،قايد گيوي ، آقايي ،تامرادي ،دشت موري وتعدادي طايفه مستقل تشكيل گرديده است.

ا-تيره سادات:ازسه طايفه سادات امام زاده علي،سادات رضا توفيقي وسادات  كَرْيَكي تشكيل گرديده است.

الف)طايفه سادات امازاده علي:اين طايفه داراي هشت اولاد مي باشد كه عبارتند از :نعمت اللهي ،خليفه ،زبيري ،موسايي ،ابراهيمي ،رئيس ،قايدان شال سفيد ،ميرزايان سادات امام زاده علي.

ب)طايفه سادات رضا توفيقي شامل سه اولاد :مير سالار ،عباسي ،محمودي است.

ج)طايفه سادات كريكي شامل اولادهاي :ميرمحمد ،مير اسحاق ،ميرعلي خان ،مير غريب ،مير حسين خان ،مير ذوالفقار ،متفرقه.

2 –تيره قايد گيوي

اين تيره از سه طايفه :اولاد علي پناه ،اولادهاي قايد گيوي‌و متفرقه تشكيل گرديده است.

اول-طايفه اولاد علي پناه شامل :دو اولاد كاعلي محمد وكا علي كرم

دوم – طايفه اولاد قايد گيوي

اين طايفه از ده اولاد:كا خسرو ،محمد شريف ،كا فريدون ،كا محمد حسين ،علي گرگ ،كا راه خدا ،خلف ، دلي ،قايد گيوي مخلوط تشكيل شده است.

سوم –طايفه هاي متفرقه

اين طوايف عبارتند از:با شراني ،صالحاني ،چيتابي،گود سرايي ،سادات امام زاده علي ،عمله .

3 –تيره آقايي

اين تيره از سه طايفه :ديلگاني ،نرمابي وزنگوايي تشكيل گرديده است.

اول)طايفه ديلگاني:اولاد هاي اين طايفه عبارتند از:آقا شيخ ،آقا كرم الله ،كامه جان ،محمدرضايي ،آقا قباد.

دوم)طايفه نرمابي

اين طايفه از چهار اولاد:آقا كاظم ،آقا صيدال ،خالوخواهر زاده هاوخواجه ها تشكيل گرديده است.

سوم)طايفه زنگوايي

اولاد هاي اين طايفه عبارتند از:آقا علي سينايي ،كربلايي جمشيد ،كربلايي زينل .

4-تيره تامرادي

اين تيره از طايفه هاي :تامرداي اصل ،تامرادي نوكر باب ونوكرتشكيل مي شود.

اول )طايفه تامرادي اصل

اين طايفه از هجده اولاد به شرح زير تشكيل مي گردده است :

محمد باقر،رحيم،شيرو،محمد،عبدالكريم ،علي خان،نجف،شاهين ،تاعليشاهي ،شرام بوري ،علي داد ، شيريني ،شاهي جان ،مراد علي ،علي  ،كرد علي ،سر چاتي ،محمد طاهر.

دوم)طايفه تامرادي نوكر باب

اولاد هاي اين طايفه عبارتند از: محمد،علي حيدر ،برده ها،شيريني ،جاويد(جووي)،خضري ،اردكاني ،ته لتي (تلخاني)،گودرزي،دشمن زياري،جلاله اي ، بر اشكفتي ،بكش .

سوم)طايفه نوكر(نوكران خان)

اين طايفه داراي سه اولاد :ميدگان ،دهدشتي ،وعلي مؤمن است.

5- تيره دشت موري

تيره دشت موري از طوايف:طاس احمدي ،اولاد ميرزا علي ،مشايخ ،شراني ،برآفتابي ،ملاكلبي تشكيل مي شده است.

اول )طايفه طاس احمدي

اين طايفه داراي دوازده اولاد مي باشد كه عبارتند از:همه كاكا،با محمدي ،محمد طاهري ،مير احمدي ،آشيري ،ناز مكاني ،سياه ،سادات علايي ،سادات اسماعيلي ،شيخان آشيري نويي ،كي عزيزي ،متفرقه.

دوم)طايفه اولا ميرزا علي شامل دو اولاد:كي منصوري ،كاعليشاهي است.

سوم) طايفه مشايخ شامل سه اولاد :شيخ محمود ،شيخ سقاوه وسيد محمدوسيد علي مي باشد.

چهارم)طايفه شيراني-اين طايفه داراي دو اولاد: ملا محمدزكي وكي محمد ظاهر است.

پنجم) طايفه بر آفتابي داراي سه اولاد :كي حسينعلي ،كا سليمان، كي زينلي است.

ششم )طايفه ملا كلبي

اين طايفه داراي چهار اولاد مي باشد كه عبارتند از :رمضان ،ملك ،علي ،گدا ،ناصر.

6-طوايف مستقل

عبارتند از:نويي (روستاي مندان ازاين طايفه مي باشد كه در زمان حمله مغول به ايران مي زيسته اند) ، سي سختي ، عباسي ، مالحاني ،(نوكر باب)،بادلاني ،كره اي ،شولي ،سر كوهي ،اولاد علي مؤمن ،برايي ،ته لتي ، گودرزي ، رودشتي ،دياني وفارسي .

ج –بوير احمد گرمسيري (گچساران(دوگنبدان) )

بوير احمد گرمسيري ازشمال به دهدشت ،از مغرب به بهبهان ،از مشرق به چرام وباشت و باوي ،از جنوب به خاك قشقايي محدود است.

سرپرست عشاير اين منطقه مظفر آروئي پسر عباسقلي خان بود كه در سال 1325 شمسي در گذشت وپسرش محمد به جاي وي انتخاب شد.مردم بوير احمد گرمسيري به سبب نزديكي با دهدشت و بهبهان ومناطق نفتي خصوصاً گچساران،شهري تر ومتمدن ترند.

تيره ها وطوايف بوير احمد گرمسيري عبارتند از:آروئي ، گشتاسب ،طاس احمدي، جليل ،طاليشاهي ، اولاد ميرزاعلي ،برآفتابي ، باتولي (باباتولي) ،اسپري ، ماريني ،ديلي ، سادات با فتح اللهي ،عربان.

به دليل همسايگي بوير احمد گرمسيري با بوير احمد سفلي بامسير كمتر از 70كيلومتربعضي از طايفه هايشان مشتركند.